سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

یادش بخیر، روز های اولی بود که تو خیمه معرفت شرکت میکردیم.تقریباً سال88بود. داشتیم با بچه های خیمه، کتاب آزادی معنوی شهید مطهری رو مباحثه میکردیم. هم خیلی بحث هامون پخته بود و هم معناگرا و عمیق  .

مربی خیمه ی ما، آقا مرتضی بصیری بود که داشت با شور و هیجان،بحث رو برای ما باز میکرد.

امیرعباس رو هم تازه اینجا دیدم و باهاش آشنا شدم؛لحن و بیان جالبی داشت که از همون روز توجه من رو به خودش جلب کرد.متناسب صحبت میکرد،نه زیاد و نه کم ولی زیبا و خوش سخن بود...

تو این عکس هم من هستم،هم سید مجتبی میرافخمی،هم محمد صابر اسدی،سید علیرضا عبادی،محمد مهدی مؤمنی و هم شهید امیر عباس فضلعلی. امیر عباس همونیه که با پلیور آبی روبروی آقا مرتضی نشسته،صابر هم سمت راستشه و علیرضا عبادی دست چپش.

فضای اون روزهای ما هم زیاد سیاسی شده بود؛یعنی از وقتی اومدیم اتحادیه،سیاسی تر شده بودیم.یادمه یکی از بحث هایی که اونروز تو خیمه معرفت مطرح شد،لغو برده داری توسط آبراهام لینکلن بود. بعد از نقل این قضیه گفت:«زمان دانش آموزی ما(دوره خودشون)،خاتمی از آبراهام لینکلن با عنوان "شهید" تعبیر کرد...بعدش گفت توروخدا ببنید دوره ی ما چه خبر بود،هرکی هر شر و وری(به تعبیر من) به زبونش میومد راحت میگفت...»

 






تاریخ : چهارشنبه 93/2/31 | 12:46 صبح | نویسنده : علی نظری | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.